رفتن

ساخت وبلاگ

این نامه رو مینویسم که بروم
رفتن سخته برام
ولی باید برم
اینجا همه جاش آزار دهنده هست
از تو بگیر که هزار نای و نذر و نیازم رو نشنیدی و فراموشم نمیشی
از تو بگیر که نمیدونم تو چشات چیه ولی میترسم به تو نزدیک بشم
از اون طرف یهو پیشنهادی میاد و سخت و سخت
از این طرف تو (س) یهو تو بهترین روز هات اسم هر دو رو میاری جلوی چشمم
و از اون طرف نشانه نیمه کاره و....
این خودش برای ویرانی من کافیه

از اون طرف هر جا هستم دعوا و پرخاشه
چه اونایی که میشناسم و حتی اونایی که نمیشناسم
خوب حتما مشکل از خودمه و این دعوا ها نمایی از خودمه
ولی نمیفهمم
کم آوردم
کی؟ من
آره من
همون منی که میگفتم و میگم تو جهنمم که باشم اونجا رو برام بهشت میکنم
بقول فرهاد جعفری عزیز
"هیچوقت با قطعیت حرف نزن، یهو خدا میزنه پس کله ات این خودش یه جور شرک خفی هست "
امروز خیلی دلم میخواست بزنم به جنگل و گریه کنم
و حالا این فرصت پیش اومد و جاده روبرویم برای رفتن
برای رفتن هیچ چیز کم ندارم
میرم که یه جایی گمنام یه زندگی درویشانه و آزاد داشته باشم
....
....
....

بازم دلم گیره
برای مادرم، پدرم، خواهرام

دل بریدم
ولی دلم گیره...

خدایا در پیشت روی این خاک سجده میکنم، توبه میکنم.

...

بر میگردم

...

بچه ها

امید فردا

زندگی که جریان دارد

ولی من غمناکم....غمزده...

منتظر راهگشا

و از من غمزده ، راحت دل شکستن بر میاد
امیدوارم این چند روز دلی نشکنم

تا وقت سفر و هجرت
 

بهمپس ...
ما را در سایت بهمپس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6behmaps15 بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 12 خرداد 1401 ساعت: 20:19