بهمپس

ساخت وبلاگ

از میان دارایی ها

اگر این دارایی ا مرا به تو نرساند چه فایده

اگر مقصود رسیدن باشد.

اگر داریی لازم آنچه باشد که من ندارم، چه بیچاره ام من...

آری راه چاره هست

زیر پا گذاشتن انسانیت

بهمپس ...
ما را در سایت بهمپس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6behmaps15 بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 27 اسفند 1402 ساعت: 15:19

بارها تو جنگل که قدم میزنمبه تار انکبوت ها بر میخورم، سعی میکنم خرابشون نکنم و مسیرم رو عوض کنم، ولی جایی که مجبور باشم خراب میکنم (و البته عذر خواهی هم میکنم).گاهی هم پیش میاد نمیبینم و خراب میشه.حالا بعضی اوقات با این که ندیدم ولی دستم میاد جلو برای پاره کردنش. و تا چند دقیقه با خودم دعوا دارم که چرا خرابش کردی، میگم ندیدم، میگم اگه ندیدی چطور دستت رو جلو بردی، خلاصه...خیلی اوقاتم این تار ها مسیرم رو به طرفی دیگر منحرف میکنند، و گاهی تو این مسیر ها قارچ های خوبی پیدا میشه.آخرین باری که جنگل رفتم چند تیکه تمام مسیر تار انکبوت بود. بهمپس ...ادامه مطلب
ما را در سایت بهمپس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6behmaps15 بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1402 ساعت: 14:31

با دوستی (عزیزی، روانکاو یا...) صحبت میکردممیگفت ساعت منتهی به خواب ساعات بازیست ساعاتی که خودمون رو به فکر مشغول میکنیم که بخوابیم. ولی برای من اینطور نیستساعات بازی من کل زمان روز و کارهای روزمره هست تا برسم به این لحظات و هم خود خواب.قدیم تر ها تو این ساعت کلی فیلم ساختم، الانم تو این ساعات چشمانم خیس عشق هستند.و خود خواب که برایم بر بیداری ترجیح دارد، البته نه همیشه، وقتی تو باشی خواب ترجیح من نیست، ولی تو که نباشی میخوابم که ببینمت. بهمپس ...ادامه مطلب
ما را در سایت بهمپس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6behmaps15 بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1402 ساعت: 14:31

تا خودم را نیابم، خودم را نشناسم، خودم را نسازم،دگر دنبال هیچ کس ، حتی آینه نمیگردم...(نمیدانم تا کِی این دِگر اعتبار دارد)رسم من آینه شکستن نبود، خود شکستم.سیل آمد هر تکه را یکجا برد،آنقدر که دیگر هیچ نمیدانم، نمیدانم این گوینده کدام تیکه ام هست.جان جانم :من تماما تو بودم، تو هستم، غرق در تو ، مات در تو ، اصلا خود نبودم، آنچه در تو میدیدم یا میبینم من نبودم، بلکه آنچه در خود میدیدم و میبینم تو بودی... نَکند من آینه بودم و تحمل نور تو نداشتم و شکستم؟نکنه تو آینه ایی بودی که نور خدا بر تو تابید و من چو موسی تاب نیاوردم؟ (من که ماندم، مانده ام،)نمیدانم، نمیدانم، شکستم و گله ایی نیست، خود شکستم. بهمپس ...ادامه مطلب
ما را در سایت بهمپس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6behmaps15 بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 14:12

به سمتی حرکت میکردممیخواستم میانبر بزنم اریب که زودتر برسمچیزی نمیدیدم، و فک کنم افتان و خیزان میرفتمبه یک بزرگراه رسیدم عرضش رو خزیده میرفتم و چیزی نمیدیم، هر لحظه انتظار این رو داشتم که یه ماشین منو بزنه، البته خلوت بود و من به سختی سلامت مسیر رو طی کردمپلان۲از اینجا به بعد مادرم با من بود او میگفت برای آرامش دل یا خلوت بریم پارک فلانجا... منم گفتم از اینوره و مادزم گفت از اون وره و اول رفتیم اون سمتی که من میگم بعد فهمیدم مادرم جای دیگه رو میگه و سپس رفتیم اون سمتبا اتوبوس شهری با مدیریت شهری مزخرفرسیدیم من از یک در دیگه پیاده شدممادرم رو گم کردم، پیدایش کردمزیر پلی بودیمشبیه میدان ولیعصر تهران بودرفتیم داخلپر از المان های خاص یادم نیست الملن ها نورانی بود شبیه هلال و ... آنطرف طر گیاهان عجیب رنگی در مایه های خردلی ، نمیدونم مادرم گفت سمی اند با تیغ دارند... من هم رفتم بررسی کنمپلان ۳خانم الهام حامد ، یه رشته استوری و نظر سنجی گذاشته بود و من توش نقاشی میکردم (مثلا جواب میدادم) ایشون انتها گله کرد که چرا مردم کاری نمیکنند و تا وقتی اینگونه هست وضع ما همینه و چرا ور یک نظر سنجی ساده شرکت نمیکنندمن شرکت کرده بودم رفتم درست کنم دیدم گزینه گوشیم کار نمیکنه فیسبوک بودبرادرم دید و گفت این گزینه خرابهو یه لحظه لرزه به تنم افتاد که اگه برادرم فیسبوک بلده ، نکنه فیسبوک داره بهمپس ...ادامه مطلب
ما را در سایت بهمپس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6behmaps15 بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 3 ارديبهشت 1402 ساعت: 15:33

یه کوچولو وصیت ۲الان که جانی برام باقی نمانده، میترسم که کم کم عقلم زائل بشه و دیگه نتونم وصیت کنم.البته که اصلا دارایی ندارم که نگرانش باشم یا نباشم.جان جانم اول برای تو مینویسماین حال امروزم و حال فردایم اصلا تقصیر تو نیست، مگر این که همانطور که گفته بودم تو سر مسائل دیگر نظیر بیماری (مثلا، نمیتونم مثالهای دیگه رو بیارم) خودت رو از من منع کرده باشی، جان جانم امروز و فردایت را هر روز بساز و به این فکر نکن.از تو معذرت میخوام، که با درخواست نابجا و بروز احساساتم خاطرت را مکدر کردم، باور کن دست خودم نبود و نیست، چونان حلاج ... منو ببخش برای دیروز و شاید فردایی که از روی ناخوشی هذیانی بگویم.دوم برای خانوادهنباشد که مرگ من شما رو محزون کند، یک روز دو روز چیزی نیست، اما بدانید این یک منظرگاه برای تماشا بود که به پایان رسید و هر آنچه باید میدید، دیدید و کنون به بعد منظرگاه های دیگر را خوب به تماشا بنشینید،اهل نصیحت نیستم که بگویم با هم مهربان باشید و برای هم خیر بخواهید و... که هر کس خود برای خود بهتر میداند ، فقط میگویم کینه های دیروز رو کنار بزارید، واقعیت رو بپذیرید و رویا هایتان را پرواز دهید.از همتون طلب بخشش دارم، بسیار کوتاهی کردم و بسیاری کارها و صحبت هایی میتونستم بکنم که نکردم، خیلی بهتون زحمت دادم و اگر دچار بیماری ج شوم بهتون میدم.برای بچه هاالبته بزرگتر شدین بخونیندایی و عمو رو به یا داشته باشین،عشق رو اگر میتونید سرلوحه زندگیتون کنید و برای آزادی در کنارش تلاش کنید، دنیای امروز ما دنیای بردگی بود که عشق توش نتونست شکوفا بشه، دنیای فردا رو ایمان دارم که شما و بچه هاتون بهتر میکنید.برای سایرینهر کدومتون وجود ارزشمند هستید، در کنار هر ضعفی، استعداد های فراوان دارید، خوا بهمپس ...ادامه مطلب
ما را در سایت بهمپس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6behmaps15 بازدید : 71 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1402 ساعت: 10:54

دلتنگ و دلگیر شده ام

و همین مرا وادار به حرکتی انتحاری کرده که البته اجازه اش را هم گرفته ام

نمیدانم چرا اینقد زود رنج شده ام

مرا ببخش

جان جانم

از دیشب هزاران خیال با تو رفتم و حواسم اصلا از تو پرت نمیشود

مرا ببخش

بهمپس ...
ما را در سایت بهمپس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6behmaps15 بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 8 فروردين 1402 ساعت: 5:11

در شهر چشمان تو گم گشتم

در کنار تو پر تلاطمم

مثل یک پرنده آزاد که در قفس می اندازید

آزادیم، رسیدن به تو و بوسیدن توست

قفسم کنار تو بودن است، اما نرسیدن

اما

جان جانم من در همین قفس ماندن، و تلاطمم راضیم

تا در جنگلی به ظاهر آزاد باشم


موضوعات مرتبط: دلنامه

بهمپس ...
ما را در سایت بهمپس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6behmaps15 بازدید : 86 تاريخ : جمعه 4 فروردين 1402 ساعت: 21:35

جان جانمبهار آمد و خواستم به تو تبریک بگویم اما با چه زبانی و چگونه که خود تو بهار من هستی بهار آمد دوباره سبزه و شکوفه که تو سبز و پر شکوفه ایی فدای تو شوم در بهار تو را میخوانم صد نه هزاران بار شاید که خزان من هم بهاری شود .. خیلی دلم گرفت هم از ... و هم از... شاید خیالم را زیاد پرواز داده ام.

[ سه شنبه یکم فروردین ۱۴۰۲ ] [ 2:11 ] [ mimasam ]

بهمپس ...
ما را در سایت بهمپس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6behmaps15 بازدید : 81 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1402 ساعت: 16:15

چقدر برای لحظه دیدار رویا ساختم

هزاران بار بوسه بر لبانت زدم، با هم قهوه خوردیم، برایت هدیه گرفتم

اما در لحظه دیدار همه این خیال ها فرو ریخت

من تنها توانستم تماشایت کنم،

حسی غیر قابل وصف، شاید همان پروا

و بعد رفتنت در قدم هایت دوبار در رویا کنارت آمدم

و بعد حسرت که چرا...

مرا ببخش..

بهمپس ...
ما را در سایت بهمپس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6behmaps15 بازدید : 73 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1401 ساعت: 14:11